از آخرین باری که بهت سر زدم یک ماه و شش روز گذشته

این روزها که فرصتی برای تو نداشتم

تمام من شده مال دو جفت چشم زیتونی که همه صبر و قرار و ایمان و باور من و به غارت برده

کنار همه سختی ها و استرس های برنامه ریزی های مراسم های الان و کنار همه دو دو تا چهار تاهای مراسم های تابستون 

کنارش حال دلم خوبه...

کنارش حال دلم خیلی خوبه...

این روزها زیاد فکر میکنم به این سوال

به اینکه مگه عشق همین نیست ؟

همین حال ما 

همین که حال دلم باهاش خوبه 

همین که حال دلش باهام خوبه